دیروز حماسه (نشریه 292)
.. بعد از یک عملیات ایذایی هنگامی که قصد برگشتن به خط خودی را داشتیم،مقداری که راه امدیم گم شدیم.
.. بعد از یک عملیات ایذایی هنگامی که قصد برگشتن به خط خودی را داشتیم،مقداری که راه امدیم گم شدیم.
.. در کردستان درگیری شدیدی بین ما و ضد انقلاب بوقوع پیوست و من از هوانیروز درخواست کمک کردم...
هر چه به سردار شهید برونسی گفتیم و گفتند فایده ای نداشت .حکمش آمده بود باید فرمانده گردان عبدالله بشود،ولی زیر بار نرفت که نرفت.
روز بعد،صبح زود رفته بود مقر تیپ.به فرمانده گفته بود:چیزی رو که ازم خواستین قبول می کنم.
از همان روز شد فرمانده گردان عبدالله.با خودم می گفتم:نه با این که اون همه سر سختی داشت توی قبول کردن فرماندهی،نه به این که خودش پاشده اومده پیش فرمانده تیپ.
بعدها،با اصراری که کردم،علتش رو برایم گفت : شب قبلش امام زمان (سلام الله علیه) را خواب دیده بود؛ حضرت بهش تکلیف کرده بودن.
بچه ها یکی یکی شهید می شدند کار (شهید)مصطفی ردانی پور شده بود سینه خیز رفتن میان مجروحان. آب می خواستند، آب نبود.